چکیده ادراکات ثمر فی المشاهدات اهل هنر
*چکیده ادراکات ثمر فی المشاهدات احوالِ اهل هنر* !
متکدر الحال نیستم که مینگارم،
اما روحم مدقق در گفت هاست زیرا که متکیِ گفت به ضمایر اشخاص متصل است ،
در گفت ها که نظرم ایست میکند ،
ضمیرها را متمایز نمیبینم !
(مگر میشود همه یک شکل شوند؟ کرگدن یونسکو در ذهنم ظهور میکند)
چونانکه ضمایر در غلاف غنود کرده باشند و این حال گفت ها را مصنوع ساخته، چگونه
در این سکونِ ادراکی،
در این صنعت رفتاری عافیت سخن بجویم؟
این جستجو از عدلِ روح ساطع میشود که چون *کودک* به دنبال همبازی برای کشف حق است، و عزّ کشف، حرکت شگرفی در شمائل گفتگوهاست،
حال شمائلِ ذات گفتگو ، *جایش با مصالح جایش با منافعِ متغایرِ با خواستِ کودک روح تعویض شده* ! باید چون نوزاد به این دنیای حاصل شده که وارد میشویم گریه آغاز کنیم،
یا من اینگونه میبینم!؟
حال جهت اینکه سیّاق حسابم خالی از عدل نشود، به شرط احتیاط سنجش کنم؛
*نه همگان*،
اما اکثریت جمع را چونان دیدم که عارض شدم!
زلال حق مکدر است برادران
با زیورِ تزویر در پارچه زربفت تعارفات بی دلیل
مکدر است دوستان، !
همیشه عام مردم را دمدمه و پر افسون دیدم ، چون این اقتضای عام است که خاطی به تساهل باشند
اما باور کنید
حاجت هنرمند به حوزه حقگویی متصل است این حین گفت احساس میشود ، حال نه این محفل مجازی در دیگر ساحت ها هم دیدم، تعارف ، صلاحدید ، و حذر از حریق روشنساز حق و در خاضع ترین شکل آن
کودکِ روح تنها سرک کشیده کنایه ایی گفته و هیچ و دیگر بس!
این احوالات را خائب و مایوس کننده از یک اتحاد فی هنر میبینم، مثال بیاورم،
در بیشتر محافل پرسش هایم بی پاسخ میماند،
در بیشتر محافل صراحت کلام را بر نمی تابند،
در بیشتر محافل آن را (صراحت) را خلوص نمیبینند! و دشمنی می انگارند (نکته؛ جوان و پیر با قدمت و تازه آشنا ندارد)
در بیشتر محافل تبریک بهم بدهکارند و صدها تبریک بدون اینکه بدانن بابت چه باید باشد؟!،
و در بیشتر محافل رندانه دشمن دیروز دوست امروز طرف شده ! و این در طرفین تکرار میشود! مکرر!، در بیشتر محافل نقد ها متاسفانه دو پهلو است،
هم دلشان میسوزد که زحمت طرف را مدح نکنند هم دلشان نمیآید بگویند آقا، عزیز ، کارت افتضاح بود،
این کودکِ روح ،
سنگ خارا نیست که آنقدر مکدر به سیاست باشد که چون صبا روز ممکن است به ایشان در امری هنری یا غیر هنری اداری یا مالی رابطه پیدا کنیم و جایگاه دارد طرف پس
همیشه مدیحه اش بگوئیم،!!
کودک روح استقلال فکری دارد نه سیاست،
این کودک روح نیست که همیشه در حاشیه امن ناظر گفت ها باشد!
هیچ نگوید که مبادا عذوبت سکوت، عذاب شود،
(عذوبت= شیرینی)
نه این عزلت با مقام پیشکسوت هم عرش نجوید!،
و در سوی مقابل سکوت هم زیبا نیست که همیشه زینت المجالس باشد!
آن روحیه که روزانه ده ها پیام جهت زینت بخش کند،
بذل کند که ظاهر چون بازار گردد، نه
تعادل را نمیبینم ، و عادات مراوده ظنِ بهِ غیابِ همراهی دارد،
همراهی به مدل مدح و شلوغکاری و زینت المجالس بودن یا همیشه خوب بودن مثل تظاهر بچه مدرسه برای نمره نیست !
واضح تر بگم،
مَثَل؛ تئاتریها بچه مدرسه اداره متولی معلم ! این ربط در اندیشه غلط است
*خود بودن خوب است*
شاید اندک بزرگانی را بشود به حق گفت *خودشان هستند،* همیشه این امیدوار کننده است ،
این از عملکرد از گفتگو از پاسخ و پیام ارسالی قابل درک است در گرافولوژی نوشتار حتی در این مجازی هم قابل ادراک است،
سخن بسیار است از ادراکات این حقیر اما چون در عنوان به چکیده اشارت کردم بیش از این نگویم.
تشکر از شما که خواندید.
گم باد از روی زمین آن کسی
کاو را مهر تو ز روی ریاست.
فرخی،
با سپاس از خوانش شما.
د. ثمر ، شهریور ۱۴۰۲.