نگارش نمایشنامه
چگونه نمایشنامه بنویسیم
*نکاتی در باب نمایشنامه و فیلم نامه* شمار نخست.
مشق از داریوش ثمر؛
چند سال پیش در کارگاه ادبیات و آموزشی نویسندگی(امیر رضا کوهستانی) نکاتی را یادداشت و پرسش هایی را طرح کردم و آنها را با هم مرور کردیم که بعدها حقیر در کارگاه استاد رضا کیانیان دستیار بوده و مطالب تازه دیگر را نیز در کارگاه ایشان تلمذ و یادداشت مرتب کرده ،
تا، اکنون، در این زمان مجال فراهم شد که با درج نظرات شخصی خویش و انعکاس مطالب بزرگان در باب درام نویسی، ممارست خویش را برای مرور شما هنرمندان تئاتر تنظیم و تقدیم کنم.
۱_ *اولین کار نویسنده چیست؟*
منظم کردن فکر است، نویسنده باید در تفکر انسجام داشته باشد این به هدف و انتخاب یک موضوع مشخص مرتبط است.
*یعنی ساده تر بگویم این میشود* ؛
برای نوشتن اساسا در ابتدا چه تمی داری؟ چه فرمی داری؟ چه مضمونی داری؟ آیا میخواهی فحوایی تازه یا همان مضمون نمایش را بدون پیش فرض بنویسی؟ پس انسجام در تفکر را تقویت کن، حتی در جریان سیال نویسی، آیا یک هدف مشخص داری؟ اگر نه ننویس.
اینها قبل از مرحله نوشتن باید روزها سنجیده شود چون جرقه های اولیه نوشتن معمولا فاقد امتداد مضمون است یا بدون مضمون دقیق منحرف میشود به بن بست میرسد،
مثل کسی که زیر آواز میزند احساس دارد اما فالش میخواند ، انسجام قبل از احساس نیاز تفکر در نوشتن است زیرا نویسندگی مثل ریاضی قاعده مند است.
(بعد آن یک قانون نوشتن) *لطفا در نوشتن زیاد احساساتی نشوید*
این مهم است ، محسوسات شما در نوشتن از یک تعقل باید بجوشد نه فقط یک احساس باد کرده و زود گذر ، (بسیاری از موضوعات در ابتدا چون جرقه اند و تنها احساسات خالی از منطق اند در امتداد لنگ میمانند)
حال پس از کشتی گرفتن و گلاویز بودن با ذهن یک *تم* یک *مایه* یک چیز دارای داستان پیدا میکنید
اگر تم خود را در ابتدای نمایشنامه برملا کنید کل اثر را در ابتدا باخته اید، چرا؟
چون *تماشاگر نباید بفهمد شما چه قصدی دارید*
(اگر تیم نویسندگی دارید قضیه کارگاهی میشود آنهم از کل این رویه جدا نیست ، اما موضوع بحثم نیست)
نقاط عطف همین خساست و تنظیم زمان رویداد است
باید با نوسان و یک ریتم یعنی یک الگوی تکرار شونده پنهانی جریان نوشتن را جاری کند.
به هر روی صفحات سفید نمایشنامه جلوی شماست و تم شما باید یک قضیه متمایز و روشن باشد چیزی که باور دارید ، این باور از تخیل جدا نیست .
در تمرینات اکتورز استودیو گاهی در ابتدا جای هویتهای تم و اشخاص مد نظر تعویض میشود تا بهترین گزینه همان اولین تفکر و تم اولیه نباشد و این همان مرحله تکاپو و جنگ ذهن است که از استعداد نویسنده که نمایشنامه قابل تقدیر نوشته صادر شده.
از آن خارج شدیم از مرحله اول
تم را مستقر کردیم.
حال چه باید کرد؟
اول سعی کنید اصلا مثل قبل ننویسید، فرار از تکرار و اعتیاد به مدل نوشتن خود و مجال به کودک درون مهم است ، مهم است نویسنده فردی مکانیکی نباشد چون نوشتن و نویسنده ماشین تحریر بودن نیست فاصله ذهن و لطافت قلم و مرقومات بدیع است.
*خود نباشید* ، *شخص داستان باشید* حتی آن اشیا صحنه باشید ، آن موجود آن موهوم آنچه مینویسید آن باشید ، حتی در نمایشنامه کودکان مهتر میشود، گل آفتابگردان یا خرگوش فقط یک بازیگر بانو که در تن پوش عروسک رفته نیست نویسنده باید گل آفتابگردان و هر موجود دیگری را زیست کرده باشد تا با یک رابط علیتی حتی در فانتزی آنچه داستان از او خارج شده آفرینش باشد نه کپی کارتون! چون ما روایت شما را در بازی کلمات نمیخواهیم ما موجودی که از شما آفرینش یا زایش شده را میخواهیم ببینیم
(ما یعنی تماشاگر)
دوم سقف داشته باشیم در نوشتن هر پرده ، هر فصل یا اپیزودها
یعنی اندازه ، میزان، متر ، آن حد اتفاق باشد
حد اتفاق صحنه به ایجاز است (برای همین در نمایشنامه خوب دیالوگ مثل چربی اضافه هیکل متن را چاق نمیکند)
در آن *تم* قرار است پرورش یابد پس باید محدودیت اجرا داشته باشد
و زمانبندی آن موثر ،
پس صحنه و امکانات تئاتر را از ذهن دور نیندازید،
چرا؟ *چون هر نمایشنامه برای اجرا نوشته میشود نه خواندن*
بعد به *تکنیک* نوشتن میرسیم، چیزی که در واژه *نیمه واقعیت باید بماند*
حکم صادر نکنید! ، کنار اثر باشید نه صاحب آن !
این به نمودار حسی تماشاگر برمیگردد که موازی در ذهن دارید ،
او برای شما نیامده ، تئاتر شما برایش مهم است
گاهی نمایشنامه نویسان در خود غرقه شده و در شیفتگی احساس میکنند تماشاگر هم با آنهاست ،
نه تماشاگر با محتوا همراه است با زمانبندی مناسب با ریتم معقول سرو کار دارد و چه بسیار کارهایی که به دلیل تطویل کلام مخاطب را رانده!
او باید با ریسمانی *نیمه واقعیت* به تئاتر وصل شود (در هر ژانری) منظورم این است که تخیل و فرض و خلق فضای غیر واقعی هم یک بستر واقعی نیاز دارد
(این خود یک فصل مجزاست اما به اختصار منظور این است واقعیت در منطق تئاتر باید حاضر باشد حال تحت مراقبت هر ایسم و مکتب نگارشی که باشد، واقعیت ارتباط دیالوگ است که ۴ هدف دارد
۱_ بیان افکار و احساس
۲_پیش بردن داستان
۳_ارائه اطلاعات به تماشاگر
۴_ افشای خصوصیات کاراکتر
در هر قالب یا ژانر این استقرا در مقدمه نگارش دیالوگ یکسان است اما مثلا نمایشنامه ابزورد دیالوگها را به حداقل نزول میدهد تا بُعد عدم توانایی ارتباط انسانِ معنا باخته را تشریح کند.
اما چهار قاعده دیالوگ در آن و در یک ملودرام عام و یککمدیا دلارته یا یک تراژدی باستان یک فرمت دارد.
📎
در باب روانشناسیِ دیالوگ نویسی یا آنچه مهمتر از کلام معنا دارد ، *دانسته های غیر کلامی است آنها در توضیح صحنه و میزانس رنگ میگیرند دانسته های روانی دیالوگ در جنس صدا در میمیک و میزانسن مخفی است (*این فقط از طریق بازیگر منتقل میشود نه بازیگری که تئاتر را با دوبلاژ که اشتباه بگیرد*)
📎
(خودش یک مقال جداست ما صدا و دیالوگ زیاد میشنویم اما بازی نمیبینیم!)
📎
بعد آن جنس بیان است که فصل ممیزی طوطی وار خواندن و خوانش از درک کاراکتر است ، اگر نوشته روزنامه ایی ، تفصیلی، مصنوعی باشد بهترین بازیگر هم فقط یک صدای ضبط شده میشود چون جریان دیالوگ در ظلم نویسنده و خودخواهی او اسیر مانده،
(این تغافل معمولا در نمایشنامه نویسانِ فضل فروش دیده میشود یا نمایش نامه های شعار زده ، در مورد زبان نمایش نامه تاریخی قضیه تفاوت دارد در این باب متون استاد بیضایی نمونه دقیق است) (فرهنگ زمان مورد نظر باید شبیه سازی شود ...و گاهی تعدیل)
مورد بعد که نمیدانم شماره چند مطلبم میشود
*پرده برداری* است این مهم کار نویسنده است که هم بصری باشد در توضیح شرایط و هم گفتگویی باشد در ایجاز کلام و حادث شود، (خلق آن در صحنه) اشیا دیالوگ بصری اند، حتی سمعی بودن هم پرده برداری دارد ؛صداها ، تغییر نور، یک افکت، یک آوا و آواز
در نوشتن گفتگوی موثر علاوه بر۴ هدف ذکر شده بالا ،
۵ ویژگی زیر را دارند
۱_ ایجاز
۲_سادگی
۳_رعایت تیپ یا شخصیت در جنس گفتگو
۴_نامرئی بودن (یعنی دیالوگ به چشم نیاید سجع آن فاصله درک و عبور به دیالوگ بعد را متوقف نکند)
۵_تکامل (یعنی دیالوگی را از بین دها نوشتن و خط زدن حاصل کنیم که از جمله و گفتگوی قبل عبور کرده باشد)
(در موارد خاص تعمدا دیالوگهایی تکراری و ترجیع بند دارند که بحثش جدا و جزئی است)
و گفتگوی موثر معجزهِ نوشتنِ دیالوگ است ، اینکه وقتی بازی شد خلق الساعه بودنش در کلام بازیگر بازنمایی شود ،
یعنی تماشاگر باور کند که کلام زنده است نه روخوانی)
همه این ها در انتخاب مضمون خلاصه میشود
انتخاب مضمون یک طیف رنگ است که دیالوگ ها در آن رنگ آمیزی میشوند ، نمیشود مثلا مضمون ما رنگ آبی کبود از جنس مثلا غم واره باشد طیف رنگی کل مکالمات صورتی یا کمدی باشد.
به دلیل محدودیت طومار نوشتار و حوصله شما.
شماره نخست در باب نمایشنامه را پایان داده در شمار بعد با نکاتی بیشتر در این معقوله شاگردی خواهم داشت.
با سپاس داریوش ثمر.
۲۷ تیر ۱۴۰۳.
خانه فرهنگ و هنر پارس.