شمار یک در پژوهش شاهنامه داریوش ثمر
در پژوهش شاهنامه شمار یکم
*پژوهیدن در آغاز شاهنامه*
مشق از داریوش ثمر.
در یاری ایزد در این مقاله نگاهی به ابیات نخستین شاهنامه حکیم طوس دارم تا آن مقطع که فرصت و مهلت خوانش شما آید.
( چند صفحه ایی نگاشته ام که از آغاز کتاب تا ستایش خرد.)
این واژهِ ی ؛ (با نام ایزد) (بنام خدا) و مترادف های آن،
از تفکری سرچشمه دارد که در پاکیزه کردن کلمه و اظهارِ سلامتِ نیتِ ذاتی نگارنده کوشش دارد ،
بذر کمال جوئی اندیشه شاعر در کلمات است و مهبانگ اثرهنری و آفرینش ماده و انرژی در شکل و محتوای اثر هنرمند است ،
(فرم یا شکل نظم در شاعری را یادتان نرود که بسیار سخت تر از نثر است)
پس شاعر مثنوی بنام خداوندگاری آغاز کرده که مصراع اول یا بیت اول هم گاهی هدیه اوست (بقول پل واری که گفت مصرع اول هدیه ایزدان است)
بنام خدا که در تمام فرهنگ ها در ابتدای کتاب ها آید و در ابتدای هر کاری هم حضور دارد چه چیز است جز نیاز درونی انسان ؟
و ابتدا صفات و حالات خداوندی را القا میکند که میشود به یاری او (انجام داد)(شروع کرد) (آغازیدن گرفت) (راهی شد) که میشود در توجیهی ارزیدن و اعتبارِ تصوری حضورِ خدا بر کلمه را آورد و با وجه تسمیه آن روح را به اثر دعوت کرد و این دارای حالاتی در انجام کار میشود (بیشتر منظورم نوشتن است) که آن حالات به ما کمک میکند که بهترین را انجام دهیم، بهترینی که کنکاش کمال یافتگی روح است ودر مدنظر است که گفته شود.
اولین درخشش فردوسی اولین بیت او اولین (مد نظر) او خیلی کمال یافته است :
*بنام خداوند جان و خرد*
*کزاین برتر اندیشه بر نگذرد*
خدا را با خرد درک کردن و اندیشه کردن آگاهی از معلوماتی را میرساند که شاعر میخواهد تقدیم کند این معلومات چکیده تاریخ باستان، چکیده فرهنگ چکیده یک هویت ملی کهن است که شاعر نخواسته مجهول بماند تا دوران او نشانه هایش در اندک نوشتارها و گفت های دهقانان و موبدان و مردمان سینه به سینه عبور کرده بوده اما ثبت آنهم در قالب شعر دقیقا یک خردمندی بزرگ است که فکر کنم اکنون که فارسی مینویسم به آن مدیون هستیم به آن خرد، به آن دانایان خردمندی که آینده را دیده بودند یا از مردمان زمانه جلوتر بودند..(رودکی، دقیقی، و ادیبان پیش از فردوسی را دانید که پیش تر بودند و اگر میگویم در همین زبان فارسی وامدار فردوسی هستیم شاعران پیش و بعد او از نظر جا نمانده (همه شاعران..مثل سیبویه بزرگ که تکلیف صرف و نحو عربی را هم مشخص کرد و تمیز خوبی برای فارسی شد) بله این حکیمان جلوتر از زمان خود حضوری تا اکنون یافتند
اجازت دهید چند بیت آغاز کتاب را مرور کنیم و شرح
*به نام خداوند جان و خرد*
*کز این برتر اندیشه بر نگذرد*
*خداوندِ نام و خداوندِ جای*
*خداوندِ روزیدِهِ رهنمای*
*خداوند کیوان و گَردانسپهر*
*فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر*
*ز نام و نشان و گمان برتر است*
*نگارندهٔ برشده پیکر است*
*به بینندگان آفریننده را*
*نبینی مرنجان دو بیننده را*
*نیابد بدو نیز اندیشه راه*
*که او برتر از نام و از جایگاه*
*سخن هر چه زین گوهران بگذرد*
*نیابد بدو راه جان و خرد*
*خرد گر سخن برگزیند همی*
*همان را گزیند که بیند همی*
*ستودن نداند کس او را چو هست*
*میانْ بندگی را ببایدْت بست*
*خرد را و جان را همیسَنجد اوی*
*در اندیشهٔ سَخته کِی گُنجد اوی*
*بدین آلت رای و جان و زبان*
*ستود آفریننده را کِی توان*
*به هستیش باید که خستو شوی*
*ز گفتار بیکار یکسو شوی*
*پرستنده باشیّ و جوینده راه*
*به ژرفی به فرمانْش کردن نگاه*
*توانا بود هر که دانا بود*
*ز دانش دل پیر برنا بود*
*از این پرده برتر سخنگاه نیست*
*ز هستی مر اندیشه را راه نیست*
معلوماتی که شاعر در این پانزده بیت که خدا را ستایش میکند و به ما گوشزد میکند دریافت عظمت اوست دریافت هایی که گفتنی است دریافت هایی که کهنه نمیشود جان (روح) خرد(آگاهی) اندیشه (قدرت تفکر و مستفید شدن از آگاهی است) با آن از جایگاه مطلقه ایزدی روزی و رهنمایی هم عطا میشود.
اشارت به اجرام آسمانی و گردان سپهر تهییج دائمی انسان و از خواص انسانی است که درک این عظیم چرخنده گیهان خدیو را دوست دارد،درک توانایی آفرینش است درکی که چشم درون میخواهد چون خالق را به قوه دید چشمی نشود دید حصولی نیست از حواس، اما ،
از پندار بله هست و *خرد* ترازویی است که وزن یا حضور خالق را میسنجد، اینجا *اندیشهِ* سخته راه ندارد. اندیشه های باز برای درکش نیاز است(به ژرفی به فرمانش کردن نگاه) که فرمانش را بفهمد
فرمان چیست ؟ *پرستنده باش ، دانا و توانا باش* ، کسب کن، بدست آر، در عین بندگی، این را هر اندیشه ایی تصدیق میکند.
ضمن اینکه دانا بودن از اختیارات انسان است ورنه کدام نوزاد است که حکیم زاده شده باشد، این اختیار این قدرت انتخاب عمل برای دانایی مسیر سختی است زیرا اکتسابی است و اگر پژوهش کنیم که چه دلیل برای انتخاب دانایی داریم؟ باید تاریخ تکامل بشر حداقل از ده هزار سال قبل تا بحال را مرور کنیم که اینجا جا نشود ولی ما گونه ایی تکامل یافته و مجزا شده از دیگر جانوارن هستیم که فصل ممیزی ما دانایی و توانمندی ذهنی است(حتی اگر جهش ژن باشد) با دانایی خود را از بستر تیره خاک از دیگر حیوانات جدا کردیم ،
از این مقدمه *دانا*و *توانا* فردوسی بزرگ به نرمی پیوندی میزند به واژه *خرد* تا در بخش دوم (ستودن خرد) دانا شدن را بیشتر تفهیم کند ،
(نکته اینکه؛ در لغت و لفظ خرد با دانایی یکی است اما در زبان شعر فردوسی یک زاویه دارد که تفاوت معنایی ظریفی است ،
پیش نیاز دانایی،
خرد است،
خرد قدرت تفکیک است و جدا کردن نیکی از بدی، به بخش( ستودن خرد )دقت کنید (۱۹بیت است)
*کنون ای خردمند وصف خرد*
*بدین جایگه گفتن اندر خورد*
*کنون تا چه داری بیار از خرد*
*که گوش نیوشنده ز او بر خورد*
*خرد بهتر از هر چه ایزد بداد*
*ستایش خرد را به از راه داد*
*خرد رهنمای و خرد دلگشای*
*خرد دست گیرد به هر دو سرای*
*از او شادمانی و ز اویت غمی است*
*و ز اویت فزونی و ز اویت کمی است*
*خرد تیره و مرد روشن روان*
*نباشد همی شادمان یک زمان*
*چه گفت آن خردمند مرد خرد*
*که دانا ز گفتار او بر خورد*
*کسی کو خرد را ندارد ز پیش*
*دلش گردد از کردهٔ خویش ریش*
*هشیوار دیوانه خواند ورا*
*همان خویش بیگانه داند ورا*
*از اویی به هر دو سرای ارجمند*
*گسسته خرد پای دارد به بند*
*خرد چشم جان است چون بنگری*
*تو بیچشم شادان جهان نسپری*
*نخست آفرینش خرد را شناس*
*نگهبان جان است و آن سه پاس*
*سه پاس تو چشم است و گوش و زبان*
*کز این سه رسد نیک و بد بیگمان*
*خرد را و جان را که یارد ستود*
*و گر من ستایم که یارد شنود*
*حکیما چو کس نیست گفتن چه سود*
*از این پس بگو کآفرینش چه بود*
*تویی کردهٔ کردگار جهان*
*ببینی همی آشکار و نهان*
*به گفتار دانندگان راه جوی*
*به گیتی بپوی و به هر کس بگوی*
*ز هر دانشی چون سخن بشنوی*
*از آموختن یک زمان نغنوی*
*چو دیدار یابی به شاخ سخن*
*بدانی که دانش نیاید به بن*
وصف خرد اولین توصیفش این است که در گوش رود،
یعنی شنونده ایی که نیازمند دانا شدن است توصیفات خرد برایش زنگ است متوجه اش میکند قوه تفکیک را فعال میکند هم راه زندگی را بهتر کند هم آسایش آنرا که شادی جلوه آن آسایش واقعی است و (چشم جان)، (نگهبان جان) ،(آشکار کننده نیکی) است ، حال این اتفاق خوب برای انسان (همت آموختن) نیاز دارد میفرماید از آموختن نغنوی،
غنودن یعنی بخواب رفتن
فردوسی میگوید خوابت نبرد ، بیدار باش میزند، اساسا شاهنامه یک زنگ بیدار باش است که به تعبیر دکتر مرحوم اسلامی ندوشن، *شاهنامه کتابی است برای اینکه خوابمان نرود یا اگر بخواب رفتیم حداقل خواب آشفته نبینیم*،
فردوسی میگوید ، دانش کسب کردن و پوئیدن آن دائمی است و باید سخنان از هر مکتبی را شنید ،
این شنیدن بسیار مهم است ، اساسا شعر برای شنیدن است و همینجا در وصف خرد *سپاس* را به *سه* بخش (شنیدن)،(دیدن) و (گفتن) تقسیم کرده حکیم طوس ، یعنی عبادت در عمل یا بیداری و بیدار باشی به حواس ظاهر و به کنترول باطن است میفرماید *سپاس تو چشم است و گوش و زبان* *که از این سه رسد نیک و بد بی گمان*
جدا از زیبایی بیت جدا از انتخاب واژگان که تصویر سه خط صورت که بعدها در ترسایان به شکل صلیب هم رسم میشود در آیین های دیگر هم این سه چه عددی چه عبارتی که در جمیع موضوعات بندگی انسان ، فردوسی آنرا سپاس عملکردی چشم و زبان و گوش میداند و این این قوه بازدارندگی نفس است و ایجاد فکر میکند
اجازت دهید یک نقب به دکارت بزنم که شکل بهتری از فهم سخن حکیم را داشته باشیم دکارت و *شک* باهم گره خورده اند و شک چیزی است که حداقلی برای من بودن پیدا میکند یک هویت و هستی از منبع من دیده میشود چون یک احساس بنام من در درون هر کس هست، اینجا سپاس همان شک لازمه در شکل کلی است در دیدن ، در شنیدن و در گفتن یک هست نیاز دارید این هست شما *خرد شماست* یک پایه برای اینکه بدانیم جدا از سیل زمان که در آن افتادیم (سیل زمان منظورم شرایط محیطی و جبر است، از زایش شما، محیط زندگی و هزاران تصویر که در روز در قاب آن افتادید) از این سیل ، خرد است که به شما یک هویت مستقل از سیل زمان تقدیم میکند، حداقل روی یک زورق در سیل مینشینید ، بهتر نیست؟
خیلی ها در سیل زمان غرقه هستند ، بسیار پیش آمده شنیده ایم از اشخاص دور و نزدیک که گفته اند (نمیدانم چی شد ، نمیدانم چطور زندگی گذشت چطور ازدواج کردم چرا بچه دار شدم ...کلا به شیرازی میگن (نم دانم چی طور شد که ایطور شد)
(مبحث تقدیر و قضا قدر جداست ) بله ، در سیل زمانه رفته اند.
این در دنیای مدرن امروز ، ته نشست بدی دارد این سیل زمانه،
که عبث شدن و احساس پوچی و خستگی از زندگی نمونه هایش است، نا امیدی.
در اینجا شاعر متذکر میشود که *گسسته خرد پای دارد به بند*
همان بند روزمرگی و فرسایش است ضمن اینکه بی خرد به معنای کوچه بازار جاهل بودن تیپیکال، هم آخرت بند دارد.
( پای دارد به بند) اینجا تقسیم به رنج ها میشود
رنج های درونی و تحمیلی
عنایت بفرمائید *تا قبل از هر گفتار یا کردار یا دیدن* (اینجا پندار چون درونی تر است ممکن است در مثال جا نیافتد) بله تاقبل از این سه پاس مهم خردی یا بهمراه خرد ، هیچ کرده ایی دلگزا اتفاق نمی افتد، اما هنگامی که خرد گسسته شد هر عمل شما کرده ای است که دل شما را ریش میکند پشیمان میکند،
البته نمونه هایی از گسستگی خرد به شکل تجاهل نمایی هم هست که مورد اصلی بحث نیست اما در فرع پایانی سخنم بگویم تجاهل کردن به بیخردی بدتر از نداشتن خرد واقعی است ، *وحشتناک است* و از عوارض بخش منفی هوش انسان است چون هوش لبه تاریک دارد
که تزویر و مکر و فریب ، زرق است به همین دلیل بندگی و کمر بستن برای بندگی واقعی خدا قبل از کسب خرد توسط فردوسی آورده شده که حقیقت توانایی آن است ورنه خیلی سخت نیست ، خود را به خواب زدن مشکل بیدار شدن آن است که بسیار مصنوعی یا اساسا انجام پذیر نیست برای شخص.
در این شمار سعی کردم درس پس داده سی بیت آغازین شاهنامه حکیم طوس را مشق کنم.
با سپاس داریوش ثمر
۱۶آذر ۱۴۰۳.