تجاهل نمایی
*تجاهل نمایی در ادبیات*
مشق از ثمر؛
البته واژه نادان نمایی واژه ایی بهتر است اما تجاهل نمایی بارِ احساسی نزدیکتری دارد،
آدمی وقتی وانمود میکند، چیزی را اظهار میکند با تردید ، یا احساسی را که از راه ندانستن انتقال میدهد ولی میداند چه چیز درست است، دچار تجاهل شده، ممکن است برای ما پیش بیاید مثلا احساسی از شما تراوش میکند نشت میکند که اگر به کلمه درآید دروغ آن است ، یا مشابه ایی است که برای ندانستن انتخاب شده،
اما شاعر که با احساسات انسانی کار دارد،
شاعر هنرمند که کارش دیدن جهان از درون است از این شناخت خود انسان نسبت به خود، استفاده هنری میکند ، نوعی خلق کردن که لطیف و لبخند آور هم هست و فقط در ادبیات یا هنر نمایشی تجاهل نمایی امکان حضور و ادراک دارد، سعدی گرانسنگ در این باب استاد است و البته همه شاعران کهن پارسی گو از این فن زیبای شعری استفاده کردند
اول اینکه بدانیم تجاهل کردن از دست پاچگی آغاز میشود مثلا در درام و داستان رئال که بیشتر نزدیک واقع زندگی هم هست وقتی کاراکتری با بانوی زیبایی که انتظار دیدنش را نداشته،
بی وقت روبرو میشود تجاهل نمایی میکند
یا دستپاچه نما شده حرف از ندانستن میزند ، وانمود کردن یا غلو کردن...
در سخن ادیبان این تجاهل نمایی جز زیورهای ادبیاتی بوده و مهم بوده از لحاظ زیبا شناسی،
اکنون ما تجاهل در شعر نداریم یا کمتر داریم (یک حدس است...چون بیشمار اشعار را هیچکدام نخواندیم )
منظورم شعر نو است این حال در او نیست
این هزاران تن کتاب چاپ شده شعر نو هست، البته با غلو و تجاهل اظهار نظر کردم! حال شعر نو را را باحترام رها کنیم،
به زیورهای شعر کهن باز گردیم ؛
جایی در میان ابیات وصف شخصیتی صورت میگیرد که شاعر با نادانی یا متحیر شدن مشابه تصویری دیگری را جایش به کلام میآورد مثل فردوسی در وصف و ستایش محمود میگوید؛
*چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی*
*از آن نامداران بپرسیدمی*
*که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه*
*ستاره است پیش اندرش یا سپاه*
*یکی گفت کاین شاه روم است و هند*
*ز قنّوج تا پیش دریای سند*
االبته تجاهل نمایی همیشه با مشکل دیدن آغاز میشه اینجا از تابش نور بر سلاح و کلاه محمود خوب نمیدیده ... و این به پرسش ختم میشه ،
که به وصف یا توصیف آن شخص مورد نظر در یک دیدگاه یک لنز مات نگاه میکند ،
کاملا تصویری است ،
برای نمونه سعدی بزرگ گوید؛
*این توئی ؟ یا سرو بستانی برفتار آمدست؟*
*آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار*
*باز می بینم که در عالم پدیدار آمدست!*
دو بیت اول یک غزل عاشقانه از سعدی است ، پس طبق تسمیه آن گوییم (مطلع غزل ) است و عنایت کنید دوستان که چون مصرع اول غزل با الباقی مصرع های دوم هم قافیه است مثل قصیده ...بهتر دانید ریتم آنرا ، فقط تاکید حقیر بر این مورد است که تصویر مصرع اول دریچه ورود به غزل است و قافیه و ریتم حافظ آن نگاه مصراع اول هم هست از نظر قالب ..
از این که بگذریم،...
به تجاهل،
به نادان نمایی که وجه لطافت طبع آن مخاطب را جذب میکند عنایت کنید ، دقت کنید ، تصویر این است که دلبری به دیدار عاشق آمده و ادیب عاشق در وصف او میگه یا میپرسه ! فلانی؟ تو آمدی یا سرو یا یک درخت سرو از یک بستان به حرکت در آمده؟ سرو داره نزدیک میشه یا تویی خودتی؟
اول طبع زمانه و مثال ها را کمی ریشه اش را پاک کنیم! سرو نماد استواری، سرو نماد بلند بالایی بانو، سرو نماد سبز بودن ، سرو نماد زندگی و سرو و ترکیب های آن نماد هایی با عنوان های بسیاری را در فرهنگ ایرانی دارد، مثلا سرو که بالای آن ماه کامل باشد ،
حال سعدی در همین مطلع غزل بیان میکند که موضوع ، پری زیبای داستان های کهن که همیشه مخفی بوده است و حالا آشکار شده،
باید به مخاطب زمان سعدی و داستان هایی که مردم میخواندند یا میشنیدند دقت کنیم هنوز هم قوت آن داستانها برقرار است ولی من متاسفانه کم خواندم ... *پری* بیشتر در مقام دیو زیبا رو، گاهی جادوگر و فریبنده و گاهی بدون باطن دیو،
پری مهربان حضور داشته پری دارای چهره ایی محسور کننده بوده و زیبا رویان تواریخی پری وار بودند ، ملکه ها، نیمه اساطیری بودن زنان باستانی فرهنگ ها و پری بودنشان...
این جایگاه تصویری چون در ذهن کهن است در تجاهل نمایی شاعر به زیبایی وصف میشود بیشترین رنگ را میدهد و البته مدهوش بودن عاشق بودن شاعر یا ادب او را هم نشان میدهد در مدح ها که مشخصه از تشریفات رایج بوده... اما در نگاه هنری تر مثلا در وصف بوی عطر دلبر و البسه او و یا بویی که از زلف افشان او میآمده میگوید؛
*عود میسوزد یا گل میدمد در بوستان*
*دوستان ، کاروان مشک تاتار آمده است؟*
یک نکته فرهنگی جدا از مرور تجاهل نمایی در همین بیت باز کنیم و اختتام مقال، دوستان (کاروان مشک تاتار ) یک نشانه از سبک زندگی در دیار کهن ما بوده ، مشک که از نافه آهو بدست آورند قطعا آنزمان و هر زمان نایاب است ...اما در فهرست خرید و فروش مردمان بوده و یک عامل فرهنگی را بازگو میکرده بوی خوش و داشتن عطر از ملزومات فکری فرهنگی و زیباشناسی است
اینجا اشارت میکند که شاخه ایی کاروان تجاری وجود داشته که نایاب عطر ها را حمل میکردند مثلا مشک آهوی تاتاری ...
با درود از خوانش شما.
شاگرد شما داریوش ثمر.