شاعر کیست
در چگونگی شاعر
در *چگونگی شاعر و شعر پارسی از نظر قدما*
مشق از داریوش ثمر؛
📎
درپی شکرانه از حضور شاعران کهن پارسی گو در تاریخ و فرهنگ ایران زمین و بیشمار اشعار کهن با قالب های نابِ آزمون شده ، و در رد شکالش شعر در سبک و شعاع واژه (نو) ! ، که شفای سخن پارسی را ، بنظر این حقیر پر تقصیر سبب نیست و نبوده این شعر عزیز (نو)!
بلکه از سواحل فرهنگ هم دورمان کرده ، این سیلِ تجدد در شعر و شعرگونه و دل نوشته!.. ، (نمیدانم دل نوشته دیگر چه صیغه ایی است ...) بله ، برای ادامه سخن از شاعران کهن دو تن را که در دیباچه دیوان خویش شاعری را وصف کردن منتخب و نظر میکنیم؛
در (چهار مقاله)
نظامی عروضی میفرماید ؛
*اما شاعر باید که سلیم الفطره* ، *عظیم الفکره،* *صحیح الطبع*، *جید الرویه*، *دقیق النظر* باشد،
تا اینجا این چند صفت یا الزامِ شاعری از نظر *نظامی* نگاه کنیم
صفتهای شاعر از نظر نظامی عروضی را باز کنیم
۱-سلیم الفطره
یعنی ذات آرام، سرشت متین و این ذات چون در هرنگاه از یک کل منشعب است و به انسان داده شده صفت عام انسانی ذاتی میتواند باشد اما به گفت نظامی که (باید) آورده این الزامی یا ضروری ذاتی شده پس اول شاعر شخصیتی با ذات سلیم است
فطری است
پس ضروری است
نه نمایشی، باید در او باشد این فقط از اثرش دیده میشود چنانچه در همین (چهار مقاله ، مقالت دوم) میگوید وقتی بخوانند شعر او را سبب (*حظ اوفر و قسم افضل از شعر بقا اسم است وتا مسطور و مقرو نباشد این معنی به حاصل نیاید*)...
ملاحظه بفرمائید این هنر همراه با گوهر یا جوهره و درون مایه آدمی نهایتا با ممارست بارز میشود اما اگر نباشد شاعری هم حاصل نمیشود دیگر صفتها چون عظیم الفکره یعنی بلند نظری یا بلند اندیش از خواص ثانی پس از ذاتی خواهند بود ، واقعا به این اندیشه کنیم که مثلا این عظیم الفکری اگر در ابوالقاسم فردوسی نبود به نظم به زبان خود چنین کاخی میساخت که از باد و باران نایدش گزند؟
این ویژگی ها توسط داوری زمان و السنه احرار اثبات شده این نکته هم مهم است که بدانیم چه دیوان ها و چه شاعرانی که در گذر خشمناک تاریخ در تاریکی گم هستند و اثری از ایشان نمانده ، اما السنه احرار چیست؟ بنظر این شاگرد (هیات داوری زمان است)
زبان ها جمع گفت احرار یعنی بزرگان ، وقتی اشعار سینه به سینه عبور میکند دیگر عنصر زر و زور در ترفع مقرو دخالت ندارد چون جمال و کمال ادبیات مثل مشمومات از خواص کیفیتی کلام هستند
این کیفیت و فطریت ضامن بقای شعر است جایی *سوزنی* در مدح به شکل طبع شاعر چنین اشارت کرده؛
*طبع شاعر هست چون دارالسلم از خرمی*
*جز کریم اندر نیاید از در دارالسلام*
*راد با شاعر تواند بود در یک پیرهن*
*زفت نگذارد به پیراهن که تا گوید سلام*
*هست شعر آن خوش حدیثی کاستماعش کرده اند*
*هم نبی و هم وصی و هم امیر و هم امام*
مورد بعد در پی صحیح الطبع بودن دارای صداقت جوهری بودن به زبان ساده دوستان شاعر باید (ساده دل باشد) از این که رد شویم و در پی آن طبع *جید الرویه* یعنی نیک اندیشی ، این بسیار مهم است و از نظر این حقیر نگارنده این سطور به منطق انسانی باز میگردد، نیک میدانیم که استدلال های شعری پایه ریاضیاتی در مقدمه و نتیجه ندارند چون شعر مقدماتش اساسا از مخیلات است ، اما شاعر فرد بی منطق نیست ، چه بسا حکیم است که اینطوره بوده یعنی شاعران مستطرف علم بوده و گرِد درِ دانش، از نجوم تا دیگر علوم.... مطالعات داشته اند باز فردوسی نمونه بارز آن است ، اینکه اهمیت جیدالرویه بودن یعنی منطق مهر آگین داشتن لازم شاعری است یک توانایی ذهنی کسب شده است چون جمله های شاعر جدا از چیدمان در قالب و وزن و عروض و قافیه چیدمان در منطق شاعر دارند که اگر از درجه نیک اندیشی کم رنگ باشد چیدمان تصنعی است ، اندیشه نیک را با اخلاق نیک ظاهر اشتباه نگیرید گاهی کژ خو بنظر میایند آدمهای نیک اندیش ...
منظورم اندیشه است ، حرکت فکر است که در شاعر با دقت نظر دیده میشود.....
برای آنکه سخن به اطناب نکشد
به *جامی* نظر کنیم ،
در کتاب بهارستان که در سیاق و شیوه گلستان سعدی است میفرماید؛
(*شعر در عرف قدما و حکما*
*کلامی است مولف از مقدمات مخیله*
*یعنی از شان آن باشد که در خیال سامع اندازد معانی را که موجب اقبال باشد بر چیزی یا اعراض از چیزی* ...)
در اینجا جامی نیز اشارت دارد که کلام شاعر در چهار چوب مقدمات مخیله است اما معانی از آن حاصل میشود ....
چون بیشتر به چند سطر از وصف شاعر در مقال دوم از چهار مقال نظامی پرداختیم اجازت دهید بهارستان جامی و وصف شاعر را در مشق دیگر تقدیم کنم و
بله از اطناب پرهیزکنم
ولی از شما خواستارم مشق حقیر را تکمیل و تصحیح کنید...
با سپاس
داریوش ثمر، خرداد ۱۴۰۴