شمار نخست

*از کرانه های درخشان سخن فردوسی*
شمار ۱
نویسنده؛ داریوش ثمر.
بی جهت نیست حکیم سخن فردوسی بزرگ، برجسته ترین حماسه سرای جهان شمرده میشود زیرا تصاویر او بدیع وبااحساس در سخن آمده اند
*تصویر* در سخن او از مهمترین و محکمترین پل های ایجاد ارتباط با مخاطب است ،
اگر ویژگی نظم و وزن، اصالت واژه پارسی ،
حفظ زبان مادری
پند مند بودن و تاریخ نگاری و سرگرم سازی و چند ویژگی خاص شاهنامه در فرم شاهنامه را جدا کنیم ،
وزن تصاویر،
یک کفه بزرگتر از بقیه ویژگی هاست ،
تصاویر ساخت فردوسی از یک ریشه تجربی کهن و مشترک میاید که در ذهن ایرانی رخنه هزاران ساله دارد
تا دورترین دریافت های پیشینیان ما راه یافته و منعکس شده،
البته به زعم این شاگرد دو منشا اصلی دارد ؛
یکی وفاداری به نامه های باستان و کهن اسطورها و افسانه ها و تاریخ نوشت ایران باستان تا قبل از چیرگی تازیان است ،
(البته آنچه که از متون پارسی میانه باقی مانده بوده و از گل ولای و طغیانِ تاخت و تازِ تازیان و بیگانگان به واسطه موبدان حفظ شده و در ته نشست زمان در امان بوده ..)
و همراه آن حتی با گردش ادیانی در حافظه جمعی مردم شکل و ثبتِ فحوایی و محتوایی ثابت داشته
(مثل خدا باوری)
و گونه پارسی آن بعد از چند قرن در آرامش نسبی عهد سامانی و خراسان دور تقریبا به شکل مستقل رو میآید،
بیرون میزنه و پیدا میشه...از شعر تا حرکت های صفاریانی و....
منشا دیگر فردوسی،
پاک دوستی،
ایمان و خرد گرایی شخص اوست که ترکیب جدا ناپذیر سرشت اوست
تا هویت اصل را بازیابد
و با زمان تلطیف کند
سرشت را پیدا کند و سره آنرا از ناسره آن جدا کند
و زمانه را نیز درک کند،
پس ما نیز درک میکنم چرا فردوسی مدح محمود گفت ، یا اساسا مدیحه سرایی چه منطقی در دیوان شاعران کهن ایران داشته.
بله ایمان او حاصل وجودی کامل بودن از وطن پرستی و خرد دارد
و فردوسی
وابسطه به وجدان پارسی اش است که جاودانه و بیدار است ، به شعار نگروم
به هروی در این شماره از نوشتار که قصد دارم به اجمال باشد به چند کرانه از درخشانی در تصویر شاهنامه اشارت میکنم که ابتدا از بن تصویر آغاز میکنم که در این چند سطر جا شود،
تصاویر در اشعار فردوسی حاصل یک تجربه حسی است زیرا به گفت ارسطویی چیزی در ذهن بوجود نمیآید مگر آنکه ابتدا توسط ما احساس شود،
و میدانیم که حکیمان کهن ایرانی در دریافت متون فلسفی یونانی و برگردان و تعبیرات آن برای نوعی رنسانس در قرون اول هجری کوشا بودند در همه علوم ... ضمن اینکه علم و حکمت باستان ما به موازات تمدنهای رقیب، جنبه خودجوش غیر وابسطه هم داشته،
دریافت ها و تعابیر تقلید نبوده بلکه تکمیل هایی بوده که در ذهن حکیمان شرقی بالنده شده
به هر روی سخن از تصویر بدیع فردوسی است
که گفتم تا تجربه نشده باشه گفتنش در شعر ، دروغ و قلب و تقلب ریاست و اساسا در ذهن خواننده و شنونده هم فروغی ندارد یا ماندگار نمیشود یا تاریخ مصرف دارد ،
چرا سخن فردوسی درخشش و شکوه ابدی دارد ؟
زیرا احساس درخشیدن و شکوهمند بودن در شاعر احساس و تجربه شده،
اجازت دهید مثال بزنم؛
در نظر بگیرید جای در جهان باشد که مردمانش ندانن طلا چیست یا ندیده باشند هیچگونه جواهری را، چطور میتوانند درک کنن بهشت دروازها ایی از طلا دارد؟
یا دیوارهایش جواهر نشان است و سنگ فرش آن از طلا و لاجورد است و ...
آنها چون درخشش طلا را تجربه نکردند تصویری هم از دروازه طلا ندارند،
برسی تصورات کهن ایرانی طبق اسناد تاریخی گواه آن است که کرانه های درخشانی از تجربه و احساس بشر با توجه به کیفیت بالا در تکامل کسب شده، این کیفیت بالا خارج از احساس زیبایی دوستی نیست،
مثلا شکوه یک ابرپهلوان چطور ترسیم شده
ابتدا دیده شده و عملکرد او تجربه شده بعد به تصویر آمده و در این هنگام از زیبایی های توصیف جمال هم یافته،
حال ممکن است تصویر بازتابی غلو آمیز باشد،
باشد اما به گزاف نرفته،در هیچ جای شاهنامه مرز جسیم و عظیم بودن به گزافه گویی نزدیک نشده در بسیاری از اسطوره های دیگر تمدن ها بسیار گزاف سرایی دیده شده
از خواص کار فردوسی حفظ مرز توان انسان است، اما این توان شکوه بیش از تصور اکنون ما دارد پس برای حفظ آن عنصر غول سازی حماسی به اندازه مطلوب است ضمن اینکه شواهد مثلا در معماری نشان میدهد که آنچه از کاخ و ایوان و میدان و ...در شاهنامه است غلو نیست واقعا غول آسا بوده به ایوان کسری فکر کنید...
و اضافه کنم اینکه در مبحث دیو و افسانه و اسطوره ، خود فردوسی میگوید هرچه از اینها با خرد جور نشود ره به رمز و معنا بَرد ،
دوستان برای مثال ساده، ما معمولا از حواس خود تجربیات محسوس را به شکل رشته ایی از کیفیت ها درک میکنیم ، رنگ، بو ، زبری، نرمی ، و.... مجموعه چندین احساس یک مفهوم ایجاد میکند با یک اسم که حامل صفات ویژه میشود ، حال فردوسی نویسنده شاهنامه یک کیفیات عمیق و ژرف ایرانی حامل هویت پارسی، اسمش را *کرانه های درخشان* مینهم،
این ها را از ژرفنای تاریخ که در حال افتادن در چاه فراموشی بود میگیرد، نجات میدهد
که این کار بزرگ حاصل قدرت تصاویر ذهن اوست که عارض شدم ، تجربه شده مثل خدا محوری در ذهن کهن ایرانی،
در این شماره ۱ سعی کردم مقدمه بگویم از تصویر و ذهن و تجربه برای درخشش سخن پارسی نزد فردوسی
در شمار بعد از شاهنامه چند نمونه با اندکی تحلیل تقدیم میکنم.
با سپاس داریوش ثمر.
شهریور ۱۴۰۴.